Lectionary Calendar
Saturday, May 18th, 2024
Eve of Pentacost
Attention!
Tired of seeing ads while studying? Now you can enjoy an "Ads Free" version of the site for as little as 10¢ a day and support a great cause!
Click here to learn more!

Read the Bible

کتاب مقدس

اول پادشاهان 13

1  و اینك‌ مرد خدایی‌ به‌ فرمان‌ خداوند از یهودا به‌ بیت‌ئیل‌ آمد و یرُبْعام‌ به‌ جهت‌ سوزانیدن‌ بخور نزد مذبح‌ ایستاده‌ بود.2  پس‌ به‌ فرمان‌ خداوند مذبح‌ را ندا كرده‌، گفت‌: «ای‌ مذبح‌! ای‌ مذبح‌! خداوند چنین‌ می‌گوید: اینك‌ پسری‌ كه‌ یوشیا نام‌ دارد به‌ جهت‌ خاندان‌ داود زاییده‌ می‌شود و كاهنان‌ مكانهای‌ بلند را كه‌ بر تو بخور می‌سوزانند، بر تو ذبح‌ خواهد نمود و استخوانهای‌ مردم‌ را بر تو خواهند سوزانید.»3  و در آن‌ روز علامتی‌ نشان‌ داده‌، گفت‌: «این‌ است‌ علامتی‌ كه‌ خداوند فرموده‌ است‌؛ اینك‌ این‌ مذبح‌ چاك‌ خواهد شد و خاكستری‌ كه‌ بر آن‌ است‌، ریخته‌ خواهد گشت‌.»4  و واقع‌ شد كه‌ چون‌ پادشاه‌، سخن‌ مرد خدا را كه‌ مذبح‌ را كه‌ در بیت‌ئیل‌ بود، ندا كرده‌ بود، شنید، یرُبْعام‌ دست‌ خود را از جانب‌ مذبح‌ دراز كرده‌، گفت‌: «او رابگیرید.» و دستش‌ كه‌ به‌ سوی‌ او دراز كرده‌ بود، خشك‌ شد به‌ طوری‌ كه‌ نتوانست‌ آن‌ را نزد خود باز بكشد.5  و مذبح‌ چاك‌ شد و خاكستر از روی‌ مذبح‌ ریخته‌ گشت‌ بر حسب‌ علامتی‌ كه‌ آن‌ مرد خدا به‌ فرمان‌ خداوند نشان‌ داده‌ بود.6  و پادشاه‌، مرد خدا را خطاب‌ كرده‌، گفت‌: «تمنّا اینكه‌ نزد یهُوَه‌، خدای‌ خود تضرع‌ نمایی‌ و برای‌ من‌ دعا كنی‌ تا دست‌ من‌ به‌ من‌ باز داده‌ شود.» پس‌ مرد خدا نزد خداوند تضرع‌ نمود، و دست‌ پادشاه‌ به‌ او باز داده‌ شده‌، مثل‌ اول‌ گردید.7  و پادشاه‌ به‌ آن‌ مرد خدا گفت‌: «همراه‌ من‌ به‌ خانه‌ بیا و استراحت‌ نما و تو را اجرت‌ خواهم‌ داد.»8  اما مرد خدا به‌ پادشاه‌ گفت‌: «اگر نصف‌ خانۀ خود را به‌ من‌ بدهی‌، همراه‌ تو نمی‌آیم‌، و در اینجا نه‌ نان‌ می‌خورم‌ و نه‌ آب‌ می‌نوشم‌.9  زیرا خداوند مرا به‌ كلام‌ خود چنین‌ امر فرموده‌ و گفته‌ است‌ نان‌ مخور و آب‌ منوش‌ و به‌ راهی‌ كه‌ آمده‌ای‌ بر مگرد.»10  پس‌ به‌ راه‌ دیگر برفت‌ و از راهی‌ كه‌ به‌ بیت‌ئیل‌ آمده‌ بود، مراجعت‌ ننمود.

11  و نبی‌ سالخورده‌ای‌ در بیت‌ئیل‌ ساكن‌ می‌بود و پسرانش‌ آمده‌، او را از هر كاری‌ كه‌ آن‌ مرد خدا آن‌ روز در بیت‌ئیل‌ كرده‌ بود، مخبر ساختند، و نیز سخنانی‌ را كه‌ به‌ پادشاه‌ گفته‌ بود، برای‌ پدر خود بیان‌ كردند.12  و پدر ایشان‌ به‌ ایشان‌ گفت‌: «به‌ كدام‌ راه‌ رفته‌ است‌؟» و پسرانش‌ دیده‌ بودند كه‌ آن‌ مرد خدا كه‌ از یهودا آمده‌ بود به‌ كدام‌ راه‌ رفت‌.13  پس‌ به‌ پسران‌ خود گفت‌: «الاغ‌ را برای‌ من‌ بیارایید.» و الاغ‌ را برایش‌ آراستند و بر آن‌ سوار شد.14  و از عقب‌ مرد خدا رفته‌، او را زیر درخت‌ بلوط‌ نشسته‌ یافت‌. پس‌ او را گفت‌: «آیا تو آن‌ مرد خدا هستی‌ كه‌ از یهودا آمده‌ای‌؟» گفت‌: «من‌ هستم‌.»15  وی‌ را گفت‌: «همراه‌ من‌ به‌ خانه‌ بیاو غذا بخور.»16  او در جواب‌ گفت‌ كه‌ «همراه‌ تو نمی‌توانم‌ برگردم‌ و با تو داخل‌ شوم‌، و در اینجا با تو نه‌ نان‌ می‌خورم‌ و نه‌ آب‌ می‌نوشم‌.17  زیرا كه‌ به‌ فرمان‌ خداوند به‌ من‌ گفته‌ شده‌ است‌ كه‌ در آنجا نان‌ مخور و آب‌ منوش‌ و از راهی‌ كه‌ آمده‌ای‌ مراجعت‌ منما.»18  او وی‌ را گفت‌: «من‌ نیز مثل‌ تو نبی‌ هستم‌ و فرشته‌ای‌ به‌ فرمان‌ خداوند با من‌ متكلم‌ شده‌، گفت‌ او را با خود به‌ خانه‌ات‌ برگردان‌ تا نان‌ بخورد و آب‌ بنوشد.» اما وی‌ را دروغ‌ گفت‌.19  پس‌ همراه‌ وی‌ در خانه‌اش‌ برگشته‌، غذا خورد و آب‌ نوشید.20  و هنگامی‌ كه‌ ایشان‌ بر سفره‌ نشسته‌ بودند، كلام‌ خداوند به‌ آن‌ نبی‌ كه‌ او را برگردانیده‌ بود آمد،21  و به‌ آن‌ مرد خدا كه‌ از یهودا آمده‌ بود، ندا كرده‌، گفت‌: « خداوند چنین‌ می‌گوید: چونكه‌ از فرمان‌ خداوند تمرد نموده‌، حكمی‌ را كه‌ یهُوَه‌، خدایت‌ به‌ تو امر فرموده‌ بود نگاه‌ نداشتی‌،22  و برگشته‌، در جایی‌ كه‌ به‌ تو گفته‌ شده‌ بود غذا مخور و آب‌ منوش‌، غذا خوردی‌ و آب‌ نوشیدی‌، لهذا جسد تو به‌ قبر پدرانت‌ داخل‌ نخواهد شد.»

23  پس‌ بعد از اینكه‌ او غذا خورد و آب‌ نوشید الاغ‌ را برایش‌ بیاراست‌، یعنی‌ به‌ جهت‌ نبی‌ كه‌ برگردانیده‌ بود.24  و چون‌ رفت‌، شیری‌ او را در راه‌ یافته‌، كُشت‌ و جسد او در راه‌ انداخته‌ شد، و الاغ‌ به‌ پهلویش‌ ایستاده‌، و شیر نیز نزد لاش‌ ایستاده‌ بود.25  و اینك‌ بعضی‌ راه‌ گذران‌ جسد را در راه‌ انداخته‌ شده‌، و شیر را نزد جسد ایستاده‌ دیدند؛ پس‌ آمدند و در شهری‌ كه‌ آن‌ نبی‌ پیر در آن‌ ساكن‌ می‌بود، خبر دادند.26  و چون‌ نبی‌ كه‌ او را از راه‌ برگردانیده‌ بود شنید، گفت‌: «این‌ آن‌ مرد خداست‌ كه‌ از حكم‌ خداوند تمرّد نمود؛ لهذا خداوند او را به‌ شیرداده‌ كه‌ او را دریده‌ و كشته‌ است‌، موافق‌ كلامی‌ كه‌ خداوند به‌ او گفته‌ بود.»27  پس‌ پسران‌ خود را خطاب‌ كرده‌، گفت‌: «الاغ‌ را برای‌ من‌ بیارایید.» و ایشان‌ آن‌ را آراستند.28  و او روانه‌ شده‌، جسد او را در راه‌ انداخته‌، و الاغ‌ و شیر را نزد جسد ایستاده‌ یافت‌؛ و شیر جسد را نخورده‌ و الاغ‌ را ندریده‌ بود.29  و آن‌ نبی‌ جسد مرد خدا را برداشت‌ و بر الاغ‌ گذارده‌، آن‌ را بازآورد و آن‌ نبی‌ پیر به‌ شهر آمد تا ماتم‌ گیرد و او را دفن‌ نماید.30  و جسد او را در قبر خویش‌ گذارد و برای‌ او ماتم‌ گرفته‌، گفتند: «وای‌ ای‌ برادر من‌!»31  و بعد از آنكه‌ او را دفن‌ كرد به‌ پسران‌ خود خطاب‌ كرده‌، گفت‌: «چون‌ من‌ بمیرم‌ مرا در قبری‌ كه‌ مرد خدا در آن‌ مدفون‌ است‌، دفن‌ كنید، و استخوانهایم‌ را به‌ پهلوی‌ استخوانهای‌ وی‌ بگذارید.32  زیرا كلامی‌ را كه‌ دربارۀ مذبحی‌ كه‌ در بیت‌ئیل‌ است‌ و دربارۀ همۀ خانه‌های‌ مكانهای‌ بلند كه‌ در شهرهای‌ سامره‌ می‌باشد، به‌ فرمان‌ خداوند گفته‌ بود، البته‌ واقع‌ خواهد شد.»33  و بعد از این‌ امر، یرُبْعام‌ از طریق‌ ردی‌ خود بازگشت‌ ننمود، بلكه‌ كاهنان‌ برای‌ مكانهای‌ بلند از جمیع‌ قوم‌ تعیین‌ نمود، و هركه‌ می‌خواست‌، او را تخصیص‌ می‌كرد تا از كاهنان‌ مكانهای‌ بلند بشود.34  و این‌ كار باعث‌ گناه‌ خاندان‌ یرُبْعام‌ گردید تا آن‌ را از روی‌ زمین‌ منقطع‌ و هلاك‌ ساخت‌.

 
adsfree-icon
Ads FreeProfile