Lectionary Calendar
Thursday, May 23rd, 2024
the Week of Proper 2 / Ordinary 7
Attention!
Take your personal ministry to the Next Level by helping StudyLight build churches and supporting pastors in Uganda.
Click here to join the effort!

Read the Bible

کتاب مقدس

دوم پادشاهان 2

1  و چون‌ خداوند اراده‌ نمود كه‌ ایلیا را درگردباد به‌ آسمان‌ بالا برد، واقع‌ شد كه‌ ایلیا و اَلِیشَع‌ از جلجال‌ روانه‌ شدند.2  و ایلیا به‌ اَلِیشَع‌ گفت‌: «در اینجا بمان‌، زیرا خداوند مرا به‌ بیت‌ئیل‌ فرستاده‌ است‌.» اَلِیشَع‌ گفت‌: «به‌ حیات‌ یهُوَه‌ و حیات‌ خودت‌ قسم‌ كه‌ تو را ترك‌ نكنم‌.» پس‌ به‌ بیت‌ئیل‌ رفتند.3  و پسران‌ انبیایی‌ كه‌ در بیت‌ئیل‌ بودند، نزد اَلِیشَع‌ بیرون‌ آمده‌، وی‌ را گفتند: «آیا می‌دانی‌ كه‌ امروز خداوند آقای‌ تو را از فوق‌ سر تو خواهد برداشت‌؟» او گفت‌: «من‌ هم‌ می‌دانم‌؛ خاموش‌ باشید.»4  و ایلیا به‌ او گفت‌: «ای‌ اَلِیشَع‌ در اینجا بمان‌زیرا خداوند مرا به‌ اریحا فرستاده‌ است‌.» او گفت‌: «به‌ حیات‌ یهُوَه‌ و به‌ حیات‌ خودت‌ قسم‌ كه‌ تو را ترك‌ نكنم‌.» پس‌ به‌ اریحا آمدند.5  و پسران‌ انبیایی‌ كه‌ در اریحا بودند، نزد اَلِیشَع‌ آمده‌، وی‌ را گفتند: «آیا می‌دانی‌ كه‌ امروز خداوند ، آقای‌ تو را از فوق‌ سر تو برمی‌دارد؟» او گفت‌: «من‌ هم‌ می‌دانم‌؛ خاموش‌ باشید.»6  و ایلیا وی‌ را گفت‌: «در اینجا بمان‌ زیرا خداوند مرا به‌ اُرْدّن‌ فرستاده‌ است‌.» او گفت‌: «به‌ حیات‌ یهُوَه‌ و به‌ حیات‌ خودت‌ قسم‌ كه‌ تو را ترك‌ نكنم‌.» پس‌ هردوی‌ ایشان‌ روانه‌ شدند.7  و پنجاه‌ نفر از پسران‌ انبیا رفته‌، در مقابل‌ ایشان‌ از دور ایستادند و ایشان‌ نزد اُرْدّن‌ ایستاده‌ بودند.8  پس‌ ایلیا ردای‌ خویش‌ را گرفت‌ و آن‌ را پیچیده‌، آب‌ را زد كه‌ به‌ این‌ طرف‌ و آن‌ طرف‌ شكافته‌ شد و هردوی‌ ایشان‌ بر خشكی‌ عبور نمودند.

9  و بعد از گذشتن‌ ایشان‌، ایلیا به‌ اَلِیشَع‌ گفت‌: «آنچه‌ را كه‌ می‌خواهی‌ برای‌ تو بكنم‌، پیش‌ از آنكه‌ از نزد تو برداشته‌ شوم‌، بخواه‌.» اَلِیشَع‌ گفت‌: «نصیب‌ مضاعف‌ روح‌ تو بر من‌ بشود.»10  او گفت‌: «چیز دشواری‌ خواستی‌! اما اگر حینی‌ كه‌ از نزد تو برداشته‌ شوم‌ مرا ببینی‌، از برایت‌ چنین‌ خواهد شد والاّ نخواهد شد.»11  و چون‌ ایشان‌ می‌رفتند و گفتگو می‌كردند، اینك‌ ارابۀ آتشین‌ و اسبان‌ آتشینْ ایشان‌ را از یكدیگر جدا كرد و ایلیا در گردباد به‌ آسمان‌ صعود نمود.12  و چون‌ اَلِیشَع‌ این‌ را بدید، فریاد برآورد كه‌ «ای‌ پدرم‌! ای‌ پدرم‌! ارابۀ اسرائیـل‌ و سوارانش‌!» پـس‌ او را دیگـر ندید و جامۀ خـود را گرفتـه‌، آن‌ را به‌ دو حصّـه‌ چاك‌ زد.

13  و ردای‌ ایلیا را كه‌ از او افتاده‌ بود، برداشت‌ و برگشته‌ به‌ كنارۀ اُرْدّن‌ ایستاد.14  پس‌ ردای‌ ایلیا را كه‌ از او افتاده‌ بود، گرفت‌ و آب‌ را زده‌، گفت‌: «یهُوَه‌ خدای‌ ایلیا كجاست‌؟» و چون‌ او نیز آب‌ را زد، به‌ این‌ طرف‌ و آن‌ طرف‌ شكافته‌ شد و اَلِیشَع‌ عبور نمود.15  و چون‌ پسران‌ انبیا كه‌ روبروی‌ او در اریحا بودند او را دیدند، گفتند: «روح‌ ایلیا بر اَلِیشَع‌ می‌باشد.» و برای‌ ملاقات‌ وی‌ آمده‌، او را رو به‌ زمین‌ تعظیم‌ نمودند.16  و او را گفتند: «اینك‌ حال‌ با بندگانت‌ پنجاه‌ مرد قوی‌ هستند؛ تمنّا اینكه‌ ایشان‌ بروند و آقای‌ تو را جستجو نمایند؛ شاید روح‌ خداوند او را برداشته‌، به‌ یكی‌ از كوهها یا در یكی‌ از دره‌ها انداخته‌ باشد.» او گفت‌: «مفرستید.»17  اما به‌ حدی‌ بر وی‌ ابرام‌ نمودند كه‌ خجل‌ شده‌، گفت‌: «بفرستید.» پس‌ پنجاه‌ نفر فرستادند و ایشان‌ سه‌ روز جستجو نمودند، اما او را نیافتند.18  و چون‌ او در اریحا توقف‌ می‌نمود، ایشان‌ نزد وی‌ برگشتند و او به‌ ایشان‌ گفت‌: «آیا شما را نگفتم‌ كه‌ نروید؟»

19  و اهل‌ شهر به‌ اَلِیشَع‌ گفتند: «اینك‌ موضع‌ شهر نیكوست‌ چنانكه‌ آقای‌ ما می‌بیند؛ لیكن‌ آبش‌ ناگوار و زمینش‌ بی‌حاصل‌ است‌.»20  او گفت‌: «نزد من‌ طشت‌ نوی‌ آورده‌، نمك‌ در آن‌ بگذارید.» پس‌ برایش‌ آوردند.21  و او نزد چشمه‌ آب‌ بیرون‌ رفته‌، نمك‌ را در آن‌ انداخت‌ و گفت‌: « خداوند چنین‌ می‌گوید: این‌ آب‌ را شفا دادم‌ كه‌ بار دیگر مرگ‌ یا بی‌حاصلی‌ از آن‌ پدید نیاید.»22  پس‌ آب‌ تا به‌ امروز برحسب‌ سخنی‌ كه‌ اَلِیشَع‌ گفته‌ بود، شفا یافت‌.23  و از آنجا به‌ بیت‌ئیل‌ برآمد. و چون‌ او به‌ راه‌ برمی‌آمد، اطفال‌ كوچك‌ از شهر بیرون‌ آمده‌، او را سُخریه‌ نموده‌، گفتند: «ای‌ كچل‌ برآی‌! ای‌ كچل‌ برآی‌!»24  و او به‌ عقب‌ برگشته‌، ایشان‌ را دید و ایشان‌ را به‌ اسم‌ یهُوَه‌ لعنت‌ كرد؛ و دو خرس‌ از جنگل‌ بیرون‌ آمده‌، چهل‌ و دو پسر از ایشان‌ بدرید.25  و از آنجا به‌ كوه‌ كَرْمَل‌ رفت‌ و از آنجا به‌ سامره‌ مراجعت‌ نمود.

 
adsfree-icon
Ads FreeProfile